حدیث دل

  • ۰
  • ۰

37.

تا نشستیم به حرف زدن, دیدم داره جریان شنبه رو می گه!

هی ایما و اشاره و آخرشم دیدم بی فایدست, گفتم لازم نیست داستان تعریف کنی حالا...

اما مگه گوش داد! برگشته می گه: حالا که دیگه بخیر گذشت , نگرانی نداره که!!!

 

ای بابا, فکرشو نمی کردم وگرنه قبلش گوشزد می کردم ...

حالا سپردم به همشون, فردا مامان رو دیدین شروع نکنید به خاطره تعریف کردنا!

 

من تو عالم فقط از یه نفر می ترسم اونم مامانمه!

می دونم هم که آخر همه تقصیرا می افته گردن نت اومدن من :||||

بعدم بنده خدا رو به اندازه کافی حرص میدم, لازم نیست دیگه بیش از این...

 

  • بی دل
  • ۰
  • ۰

36.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:  

 

مَنْ أَرَادَ أَنْ یَکُونَ أَعَزَّ النَّاسِ فَلْیَتَّقِ اللَّه .
 هرکس دوست دارد عزیزترین مردم باشد باید تقوا پیشه سازد.

 

تحف العقول ،ص27

  • بی دل
  • ۰
  • ۰

35.

نمی دونم چرا بعضیا همون اول کار فکراشون رو نمی کنند که بعد از هماهنگی و برنامه ریزی طلبکار نشند.

امتحان ترم پیش درست روز سالگرد مادر بود و من قم نبودم, دو تا از دوستان هم اون زمان قم نبودن, بنابراین پیشنهاد دادیم امتحان جلو بیافته و با یه جلسه جبرانی, امتحان رو سه روز جلو انداختیم.

یکی از بچه ها برگه برداشت و نوشت و همه امضاء کردن و ....

 

روز امتحان همون که درخواست رو نوشت, برگشته می گه: اونایی که باعث شدن امتحان جلو بیافته, اگه نمره ما کم بشه, چطور می خوان اون دنیا جواب بدن!!!!!

 

جلسه اول این ترم ظاهرا بچه ها تصمیم گرفتن کلاس هشت و نیم باشه, حالا ایشون مثل من سر کلاس نبوده و نمی دونسته و هشت اومده!

شاکی بود که خوب ما از هشت اومدیم و نیم ساعت زودتر از کلاس رفت!!!! مسئول مرکز هم گفت دیگه بدون امضاء تمام بچه ها هیچ تصمیمی نگیرید.

حالا فهمیدم چرا برای هر تکونی, مرکز می گه باید همه امضاء بدن. بدم میاد از این آدمای همیشه طلبکار...

  • بی دل
  • ۰
  • ۰

34.

درمان جدید....دوری از انواع ابزار آلات تکنولوژی...

یعنی ممکنه؟!

دیروز حس می کردم که گوشی که دستم می گیرم حالم بد میشه ...

یا زیاد که پای دستگاه مینشستم حس می کردم سرگیجم بیشتر میشه و رو دیدم اثر میذاره...

ظاهرا یه دوستی با مشکلی مشابه تایید کرده بوده که علتش امواج اطراف این وسایل هست...

یعنی میشه من ترکشون کنم؟!

 

+با اجازه دوستان , نظرات رو میبندم, فکر کنم هم من راحت ترم هم شما :)

اگر امرتون خیلی ضروری بود گزینه تماس با من هست!

  • بی دل
  • ۰
  • ۰

نباید بخونمشون...

هر بار اینو بخودم می گم, هر بار که میام نت...

اما باز میرم و دقیقا اونایی رو می خونم که غمگینم می کنند!

و غمگین شدن همانا و از کار افتادن همانا...

 

لزوما غمگین شدن من تناسبی با غمگین نوشتن آنها نداره...

فقط کافیه مطلبی بخونم که مثلا با اعتقاداتم نخونه و ببینم فردی براحتی به تمسخر گرفتتشون...

یا حتی حرفی زده که نشان از استیصال اون شخص داره...

یا هر چی!

 

گاهی واقعا قابل پیش بینی نیست, که چه حرفی و از زبان چه کسی و با چه لحنی غم رو روونه ی دلم می کنه!

گاهی متحیر می مونم از خودم که چرا؟

شاید حتی خود اون شخص از موضوعی که مطرح کرده اونقدر غمگین نباشه که من...

باید روی خودم کار کنم...

باید...

  • بی دل
  • ۰
  • ۰

خدای من...

نوشته: چه هنری خوبه یاد بگیرم که جدید باشه و زمان زیاد و هزینه زیاد برا آموزش نخواد!

در جواب دوستی که کلاس رقص!!! رو پیشنهاد داده, می گه: می خوام در آینده برای کسب درآمد ازش استفاده کنم...

:((((

 

و من خورد شدم... خورد!

کاری از دستم بر نمیاد جز دیدن ذره ذره ویران شدن روحش....

خدایا کمکش کن! نمی دونم چرا این امتحان سختو براش گذاشتی, اما دستشم بگیر...

راضی نشو به خورد شدن غرورش...

 

  • بی دل
  • ۰
  • ۰

اتفاقای قشنگ ...

سلام

 

اتفاق قشنگ این روزها, دیدار چندین دوست مجازی که خیلیییی مشتاق دیدارشون بودم.

اول ستاره وطن عزیز, چقدر شبیه تصوراتم دوست داشتنی بود. بعد دریا که برخلاف ظاهر مجازیش  خیلی شیطون و بازیگوش بود. بعد راحل و زائر بارانی و ماه بانو و خورشید کویر و مَر! *

ممنونم آقا جان که چنین دوستانی رو از وجود شما دارم و تازه شدن دیدارهامون همیشه تو خونه ی شماست.

 

اتفاق جالب دیگه دیدن یاس سپید تومجتمعی که ساکن بودیم و از اون حیرت انگیز تر دیدن خانم ندا دقیقا توهمین مجتمع! فکرشو بکن... طرف از اصفهان اومده و قرار گذاشتین تومشهد همدیگه رو ببینید و کم کم آدرسا رو بپرسی برا قرار,  یهو ببینی تو رستوران هتل درست دو تا میز جلوتر دوستت روبروت نشسته!!!! باز ممنونم امام رضا جان...

 

*. این دوستان مجازی از کانون رهپویان شیراز هستند که سال هاست بعضیشون رو تو دنیای مجازی میشناسم و بخاطر بعد مسافت دیدارها به تعویق افتاده بود.

 

التماس دعا

  • بی دل
  • ۰
  • ۰

دعاگو هستم...

سلام

 

صدای ما رو از پنجاه متری صحن نواب صفوی, حرم مطهر آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام , می شنوید...

جای همگی سبز... هوا به قول یکی از دوستان مشهدی, تو یه روز چهار فصلو به رخمون می کشه!

سعی کردم یاد دوستان باشم و دعا گو... ان شاء الله قسمت تمام آرزومندان!

ان شاء الله موقع سال تحویل یاد ما هم باشید.

اللهم عجل لولیک الفرج

 

التماس دعا

  • بی دل
  • ۰
  • ۰

سلام

 

غروب قراره راه بیافتیم سمت تهران و فردا هم شمال برا سالگرد " مادر", یکی دو روز بعدش هم ان شاء الله پیش بسوی بهشت  ثامن الحجج علیه السلام....

قلبم همش منتظره زودتر این سه چهار روز بگذره!

یه اتاق پر کردم از چمدون و لباس و وسایل سفر, هی میرم میام دو تا چی یادم میاد... اما نمی دونم چرا حوصلم نمیشه جمعشون کنم, فقط میزارمشون کنار بقیه!

تازه هنوز یه سری لباس دارن تو ماشین دور دور میزنن! خیلی سرخوشم نه؟! :)

خلاصه که اگه ندیدیمتون حلال کنید....

ان شاء الله سال پر خیر و برکتی پیش روتون باشه. منم موقع سال تحویل دعا کنید لطفا!

 

التماس دعا

  • بی دل
  • ۰
  • ۰

سلام

 

یکی از دوستان فاضل یه مطلب یه کم عجیب! نوشته بود تو وبش, سوالی مطرح کرده بود ...

حدس زدم سوال روانشناسیه! تو کامنتی که براشون دادم پرسیدم! یه جورایی تاییدش کردن...

خوب می خواست این قسمتو حذف کنه! دهه... همین سوالم باعث شد همه با حساسیت جواب بدن!

 

بنده خدا فکر کنم داشت یه تحقیق میدانی انجام میداد...

منم مردم آزاریم و البته کنجکاویم گل کرد, با سوالای بعدیم تمام زحمتاش رو به فنا دادم! فکر کنم کلی دری وری بهم گفته تو دلش...

:))

 

التماس دعا

  • بی دل