همیشه مواظبم روسری ساتن و لیز نخرم, هر چقدم خوشگل باشه تحمل دور زدنش رو, روی سرم, ندارم...
امروز به علت ندید بدید بودن, فوری برداشتم روسری ِ سوغاتی که مامان صبح بهم داده بود, انداختم سرم و رفتم مهمونی! منو کشت تا برسیم :||
نزدیک شام باز ناچار شدم سرش کنم, اما آخرشم طاقت نیاوردم و قبل از اومدن آقایون*, از خواهرم یه روسری نخی گرفتم....
آخیییییششش راحت شدم!
فقط روم نشد با همون برگردم خونه :) اجبارا باز اون لیز لیزی رو پوشیدم!
*. مهمونی تولد بود, آقایون برای شام اومدن...
- ۹۳/۰۱/۲۸