حدیث دل

  • ۰
  • ۰

176.

باز اسم این شهر اومد و تغییر شغل و تحصیل و ...

نمی دونم چرا هیش کی نمی فهمه... من حسود نیستم اما دیگه توان هر روز از اول شروع کردن رو ندارم! تاکی قراره اینجور معلق باشه اوضاع؟!

می دونم منافعی داره... اما خودشم نمی دونه چه کارس!

رفتنی نیستم... یعنی به هیچ وجه حتی تصورشم نمی تونم بکنم...

با همه ی بدیام به لطف بانو چشم دارم... نکنه باز تبعید بشم! خدا نکنه، خدا نکنه!

 

اما تنها ماندن...

فکر کنم این بار مستقیم تیمارستان!

 

نه می تونم امیدش بدم به اینجا و نه میتونم بگم نرو!

خدا میبینی...

  • ۹۳/۰۵/۱۵
  • بی دل

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی