حدیث دل

  • ۰
  • ۰

165.

داشتیم تند تند رحل و قرآن ها رو جمع می کردیم میبردیم تو قفسه ها میچیدیم، تا صفا کم کم برا نماز مراب بشه...

یه دختر جوون اومد جلو ، حس کردم کاری داره، گفتم: جانم...

گفت ببخشید یه سوال داشتم... رفتم جلوتر، نزدیکش...

با یه حالت خجالتی پرسید: ببخشید شما مجرد هستین؟

:))))

  • ۹۳/۰۴/۲۱
  • بی دل

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی