فردا شب قراره بریم تهران، بچه ها رو بزارم خونه مادرم و یکشنبه صبح با قطار راهی بشم ان شاء الله! دو روز باشم و روز چهارشنبه برگرردم.
قرار بود دوشنبه صبح برم و مدارکم رو ببرم بدم دست مسئول اداره علوم قرآنی حرم، تا اسمم ثبت بشه و معرفی بشم برای خادمی حضرت.... دو روزی که هستم شیفت باشم و دوباره برگردم تا دو ماه بعد!
اما الان! دارم میرم که بگم تصمیم گرفتم نیام! تصمیم گرفتم پا بزارم روی دلم.... بگم ترسیدم عمل مستحبی باعث قضا شدن فریضه ی واجبم بشه!
راحت نبود و نیست.....
هنوزم دلم گاهی طغیان میکنه! اما قانع شدم. مثل دفعه قبلی که قانع شدم برای نرفتن به کربلا ...
قانع شدم...( باید از روش چند ورقی بنویسم تا باورم بشه! )
- ۹۳/۰۶/۲۲