سلام
ما بالاخره برگشتیم خونه... الحمدلله علی کل حال!
اول عذر خواهم بابت پست هایی که با گوشی می گذاشتم و فونت و چینش نامرتبی داشت و اشتباهات تایپی از جمله حرف " آ " که بی کلاه مینوشتم...
چند روز آخر ، چند پست مفصل نوشتم، ویراستاری کردم، ... اما همش تو ذهنم رخ داد و فرصت تایپش پش نیومد!
یکیش که مربوط به چگونگی لطف آقا و نوکری زایرای آقا میشه رو دلم می خواد بنویسم، ان شاء الله... قبل از اینکه فراموشم بشه!
اما چکیده مطلب اینه: ب
هترین ماه رمضان عمرم رو داشتم، حتی اگر همین شرایط تکرار بشه، باز هم تازه گی و ناب بودن این ماه رو نخواهد داشت.... هر چه سجده کنم و نماز شکر بگذارم، زبانم قاصره از بیان شکرش!
و در بیشتر موارد همه عزیزان رو در هر چه انجام دادم شریک قرار دادم... ان شاء الله روزی همه آرزومندان!
+ یک نکته بسی مهم... دوستان بزرگواری که اینستاگرام بنده رو هم می بینید، لطفا در نظراتتون به هیچ وجه اشاره ای به وبلاگم نکنید. اتفاقی افتاد که خواهرم و تعدادی از دوستان قدیمی اینستای بنده رو کشف کردن! ابدا و ابدا و ابدا نمی خوام که اینجا رو کشف کنند!
برخلاف خیلی ها که دوست دارن خواننده های بیشتری وبلاگشون رو بخونند، من عزلت و تنهایی اینجا رو بیشتر دوست دارم... خصوصا رفت و آمد آشنایان دنیای حقیقی فقط باعث بسته شدن دست و پای من در درج خاطرات و حال و احوالم میشه، که منم نمی خوام این اتفاق بیافته!